قرار بود دیگه نجنگم. هم سپر هم خنجرم رو گذاشته بودم زمین. قرار بود اون آدمی باشم که جنگ‌هاش رو کرده. ترس‌هاش رو قورت داده. بلده لبخند بزنه. بلده وجود خودش رو انکار نکنه. برم سراغ اون تیکه‌های وجودم که این‌ور و اون‌ور جا گذاشتم، تمام‌قد وایسم بگم یادته؟ ولی انگار نقاب روی صورتم دیگه آهنی شده، کنده نمی‌شه. حتی وقتی نمی‌خوام بجنگم، جلوی لبخندم رو می‌گیره. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ای فایل؛ مرکز فروش فایل های دانشجویی دکتر رضا بهمنش دانلود بازی و برنامه های گوشی و کامپیوتر/سافت گیم دهکده کتاب Gretchen ⭐ایران فیلم⭐ لایسنس نود 32 - آپدیت نود 32 - یوزرنیم و پسورد نود 32 پارک سی، پارکینگ مکانیزه